کاش می فهمیدی
برای این که تنهایم تو را نمیخواهم؛
برعکس …
برای این که میخواهمت ؛ تنهایم
چه آسان سبقت ثانیه ها را به تماشا نشسته ایم
و به عبورشان می خندیم
چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ می کنیم
و چه ارزان به اخمی میفروشیم لذت باهم بودن را
چه زود دیر می شود و نمی دانیم که
فردا وقتی بیاید شاید ما نباشیم
گفت بنويس گفتم با چه بنويسم قلم ندارم گفت با استخوانت بنويس
گفتم مركب ندارم با چه بنويسم گفت با خونت بنويس گفتم ورق ندارم
بر روي چه بنويسم گفت بر روي قلبت بنويس گفتم چه بنويسم گفت بنويس
دوسـت دارم
گفــــــــــتم دوستت دارم
گفت چند تا؟؟؟؟؟
دستامو بالا اوردم و همه ی انگشتامو نشونش دادم
اما اون به کف دستم که خالی بود نگاه کرد
دوست دارم......
حتی اگر قرار باشد........
شبی بی چراغَ درحسرت یافتنت........
تمام پس کوچه ها را زیر باران نگاهت قدم بزنم.
جواب آن همه محبت هایم را خوب دادی محجوب من
میدانم که روزی فانوس بدست بدنبال ذره ای از آن همه عشق من خواهی گشت
اما بدان عشقم را با پول معامله کردی
هرچقدر خواستی بگرد دیگر خبری از عشق پاکم نیست
تو که پول داری با همان اگر توانستی عشقی بخر
خدایا ...
خواستم بگویم تنهام.
ولی نگاه خندانت.. مرا شرمگین کرد!
چه کسی بهتر ازتو!؟
یکبــــار که سرش داد بزنند برای همیشه سکوت میکند
میرود در لکــــ ...
من پـــرنده بودن را از بـــرم...!
عادت ...!
چه طعمِ تلخی دارد
وقتی آن را با عشق اشتباه بگیری ..
خـــــــــواسـتـنـد از عـشـق …
آغــــــــــوش و بـوسـه را حـذف کـنـنـد …
عـشـق … !
از آغـوش و بـوســـه
حـذف شـد