تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست.ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم.ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید.تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم.
میدانم! کار داری
سرت شلوغ است
میدانم..
اما اینکه موقع خواب...
روی تخت... چند ثانیه،...
فقط لحظه ای به ذهنت خطور کند...
که یک جایی... کسی...روی تختش...
موقع خوابش ....
برای " تو " اشک میریزد
همین هم برای من کافیست...
فقط یه خواهش دارم . . !
یه روزی . . !
یه جایی . . !
بغل یه غریبه . . !
مسته مست . . !
بوی گند خیانت تمام شهر را گرفته…!
مردهای “چشم چران” زن های “خائن”
پسرهای “شهوتی” دخترهای “پول پرست”
پس چه شد؟؟؟
چیدن یک سیب و اینهمه تقاص؟!
بیچاره “آدم” بیچاره “آدمیت”
چه آسان سبقت ثانیه ها را به تماشا نشسته ایم
و به عبورشان می خندیم
چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ می کنیم
و چه ارزان به اخمی میفروشیم لذت باهم بودن را
چه زود دیر می شود و نمی دانیم که
فردا وقتی بیاید شاید ما نباشیم
جواب آن همه محبت هایم را خوب دادی محجوب من
میدانم که روزی فانوس بدست بدنبال ذره ای از آن همه عشق من خواهی گشت
اما بدان عشقم را با پول معامله کردی
هرچقدر خواستی بگرد دیگر خبری از عشق پاکم نیست
تو که پول داری با همان اگر توانستی عشقی بخر