یک طرف خاطره ها، یک طرف فاصله ها
در همه آوازها حرف آخر زیباست
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
مادر را بخاطر مهرش
شمع را بخاطر از خودگذشتگیش
گل را بخاطر زیبایی اش
وتورا بدون آنکه بدونم چرا به اندازه تمام دنیا دوست دارم
خسته ام؛
خسته تر از آنی که خیانت کنم
تنهایم؛
تنها تر از آنی که عاشق شوم
ﺳﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻃﺎﻗﺖ ﺿﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﯿﺸﻪ ﺭﻭ
ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺗﻨﺪﯾﺴﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ . ﻓﻘﻂ
ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﺕ
ﺗﻨﺪﯾﺲ ﺑﺴﺎﺯﯼ ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺯﺧﻢ ﺗﯿﺸﻪ
ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮ
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی
از دورها می آیی
و فقط یک چیز... یک چیز کوچک در زندگی من جابجا می شود
این که :
دیگر بدون تو در هیچ کجا نیستم...
آغوشتـــــــ را دوستـــــــ دارمــــ
امــــا
از دوباره بــــی پناه شدن
می ترسمــــــ...!
کنار پنجره ی احساس به تو می نگرم
مرا که یادت هست
می دانم تو همیشه بیاد من هستی چه بیادت باشم یا نباشم
اینجا دلم میان هزار دغدغه و خیال میگذرد
میان اندیشه فرداست که گم میشوم
به کوتاهی من نگاه نکن، خیال روی توست که آرامشم می دهد
این روزها دلم سخت تنها ودلتنگ می شود
میدانی،نیاز من نگاه مهربان توست
دلم رابه خودت می سپارم
برای دلم کاری بکن....
غم انگیز تر از دیروزم
حرف های ناگفته ام بسیار است
نگاه آخرت را روی خودم مات میبینم
دلم برای چشم هایی که حتی برای پلک زدن
روی چهره ام برداشته نمی شد تنگ شده است تنگ!