بـہ سـاבگـے یکــ لبخـنــב
رهـایمـ کــرב...
"او" رفـتـــ...
و مــنـــ عـاشـقـانــہ هـاے
بـے مخـاطبـمـ را بـہ حـراجــ
گـذاشـتـــہ امــ
بــــه ســـلامتـــي اونــــــايي که جــــــرئت دارن وميـــگـــن:
ديـــگـــه نمـــيخـــوامـــت!
نه اونـــــايـــــي کــــــه ميگـــن: ميــــــدوني تــــــو لايـــق بهـــتراز مـــنـــي...
درد یعنی....
اونیکه دوسش داری بشینه کنارت...
از اونیکه دوسش داره برات بگه...
در جلسه ی امتحان عشق
!! من مانده ام و یک برگه ی سفید
یک دنیا حرف نا گفتنی٬
... یک بغل تنهایی و دلتنگی
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود
...در این سکوت بغض آلود
!! قطره ای کوچک هوس سرسره بازی میکند
و برگه ی سفیدم
!!عاشقانه قطره را در آغوش می کشد
... عشق تو نوشتنی نیست
در برگه ام کنار آن قطره
!!یک قلب کوچک میکشم
وقت تمام است
....برگه ها بالا.....
... دلگيرم ؟ از تو
! ! ! نــــــــــــــــــــــــه
... دلگير از فرداهايي که تو را از من خواهند گرفت
... دلگير از اين بودن هاي موقتي
... از اين عاشقانه هاي کوتاه
... از اين لحظات ناب که "ميدانم " ديگر تکرار نخواهند شد
... اما چه "تو "باشي و چه نباشي
... هميشه در قلبم ماندگاري
سخت است ...
اتفاقی را انتظار بکشی ،
که خودت هم بدانی در راه نیست
چند وقت ِ مثل این کامپیوتر ها
کمی که آزادم میگذارند
با چشمانی باز به خواب میروم
نمیدانم اگر کسی صدایم نکند
چه میشود ؟؟!
"دوســـتــت دارم" را براي هر دويمان فرستادي !!
هم مــــن !!
هـــــم او !!!
خيـــانت مي كـــــردي يا عــدالــَت !!??
یک طرف خاطره ها، یک طرف فاصله ها
در همه آوازها حرف آخر زیباست
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
از جدایمان برای هر که میگویم همه حق را به من میدهند
اما آن ها نمیدانند که حق برای من تو نمی شود
این روزها آنقدر زمین خورده ام ،
که رنگ آسمان را فراموش کرده ام .
بوی خاک میدهد تمام آرزوهایم ...
بـــﮧ ســـیــــم آخــــر ..
ســـآز مــــے زنـــــم امـشـَــب
بــــﮧ کـــورـے چـشـــم دنیــــا
کـــــﮧ ســــــآز مـخـــآلــف مـے زنــَــد
بـــآ مــَـن ! !
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی
بی آنکه باشی
و رفتی بی آنکه نباشی
چه حــرف بی ربـطیست
کــه مــرد گریـــه نمــــــی کنـد!
گاهــــی آنقدر بغـــــض داری ...
کــــه فقـــــط بایــد مــــرد باشــی
شیخ محلمون میگفت: رقص حرومه...
واس همین هیچوقت یاد نگرفتم...
اما حالا هرشب با...مشروب... قرص ..سیگار
و خیالِ تو میرقصم..
ببین چه حروم تو حرومی ساختی از من لعنتی..
درست است ڪـﮧ
بعضے ها بوده اند و بعضے ها هستند!
و خیلے ها هم بعدا مے آیند!
اما من مے خواهم عزیزه ِدله تو باشم
مے دانی ...؟؟
این را از همه بیشتر دوست دارم.
پــيداست هــنوز شقايق نــشدي
زنـداني زنـدان دقــايق نــشدي
وقتي کـه مرا از دل خــود مي راني
يعني که تو هيچوقت عاشق نشدي